محشری امشب به یادت کنج خلوت داشتم یک زمین هفت آسمان چشمان حسرت داشتم قدِ دریای خزر دلتنگ بودم نیمه شب شکلِ تهران شلوغ و حس غربت داشتم امشب را در سرزمین رویاهایمان دستانت را در دستانم بگذار سجاده ام رادر زلال چشمانت گسترده ام میخواهم با آنها برای آیه های عشق تفسیری جدیدی در شعرهایم بنویسم ای غزلخوان سرزمین دلتنگی ادامه دار میشوی در من در شعر در آهنگ های هر شبه ادامه دار میشوی در هزار خیابان هزار کافه هزار عکس یک شهر دارد تو را ادامه میدهد دوستت دارم مثل تشنه كه عبادت آب را مثل ماه كه بركه ى باران را مثل كوه كه استعاره ى دريا را دوستت دارم پزشڪ برای حال دلم تجویز کرده تو را هر یڪ ثانیه یڪ قاشق عشق عشق هميشه بوسيدن نيست گاهي بوييدنِ هواییست كه جا مانده میدانی جان دلم خیلی ها میگویند عشق شهریار حسابی ناب بود میگویند ای کاش کسی شبیه شهریار ما را میخواست ولی من ترجیح میدهم عشقمان شبیه شاملو باشد تو بخواهی،من هم بخواهم شهریار یک عمر، تنها و یک تنه خواست من این عشق را نمیخواهم اما به تو قول میدهم تو احمد باشی بیدرنگ، یک عمر آیدا خواهم شد
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|